انسان از بدو آفرینش ، کم و کاستی های طبیعت را حس
کرده و در مقابل آنها به تفکر و اندیشه فرو رفته است . سردی ، گرمی ، شب و روز ،
برف ، باران و ... مولفه هایی بوده اند که
انسان نخستین را در مقابل آنها به تفکر و اندیشه فرو می برد تا نیاز های خود را
برطرف سازد . فکر و اندیشه ای که باید با بوجود آمدن زبان آمیخته شده باشد . آری
زبان ، زبان است که باعث همبستگی انسان ها و درک متقابل آنها از یکدیگر می شود
.زبان است که با تمام ظرافتش خواسته ها و به طور کلی احساسات و ادراک انسان را
بروز می دهد و امکان زندگی را برای او فراهم می سازد. زبان سیستمی است که اندیشه ، احساسات و خواسته ها
را در یک جمعیت از لحاظ معنا و صدا با استفاده از عناصر و قاعده هایی به نمایش می
گذارد(یئنی دیلچی لیک2012). بساری از دانشمندان تاکید دارند که نمی توان زبان و
اندیشه را جدا از هم دانست . به نظر برخی از آنها زبان همان فکر و اندیشه آدمی است که در ذهن
و وجود هر انسان وجود دارد. زبان به لحاظ ساختاری و نرم افزاری ، در چگونگی
اندیشیدن بسیار مهم است پس برای منظم اندیشیدن و روان صحبت کردن ، هر فرد، بایستی
دستور زبان را بخوبی یاد بگیرد . آموختن
زبان بوسیله کودکان یک پروسه فعال است که خود به خود به وقوع می پیوندد و تنها شرط
تحقق این جریان بزرگ شدن کودکان در جامعه و حرف زدن اطرافیانشان با آنها می باشد
قابلیت یادگیری زبان به وسیله کودکان همانند راه رفتن ، غدا خوردن و دیگر خصوصیات
اعمالی آنهاست ، که قسمتی از نشانه هایی است که بزرگ شدن و بلوغ آنها را نشان می
دهد .کودکان در حدود 6 سالگی به لحاظ یادگیری زبان ، همانند یک فرد مجرب عمل می
کند . بدین منظور که در این سن و سال گرامر های گفتاری زبان را یاد گرفته و به
قابلیت استفاده از آن در چارچوب گرامری دست پیدا کرده اند . به یقین
می توان گفت انسان در چارچوب زبان ، اندیشه و گفت و گو می کند. فلذا
دانستن دستور زبان برای منظم اندیشی و دوری از پریشان گویی برای هر کس فرض است .
روانشناسان وفیلسوفانی همانند:نوام چامسکی(زبان و ذهن1387)،تراکس (باشلانغیج)و ...
به یادگیری گرامر زبان مادری تاکید ورزیده اند . آنها معتقدند هر انسانی در
یادگیری و تفکر در زبان دوم به اندازه زبان مادری خود ، رشد ذهنی و مهارت زبانی
خواهد داشت. عدم تحصیل به زبا ن اول ( زبان مادری ) و یادگیری
نحو و گرامر آن نه تنها باعث فرو پاشیدن شیرازه ی فکری و ذهنی می شود ، بلکه سبب
فروریزی حوزه های استحفاظی نحو و گرامر هر دو زبان هم می شود . به همین دلیل است
که ملل غیر فارس در ایران ، پریشان گویی در نطق هایشان به وضوح قابل مشاهده است .
جالب است که عوام و حتی برخی اقشار تحصیل کرده ، علت آن را در داشتن لهجه می دانند
. و جای بسی تاسف است که از همان ابتدا تحت تاثیر همین تفکر به جای زبان مادریشان
، زبان فارسی را به کودکان خود می آموزند و نمی دانند که بزرگترین اجحاف و خیانت
را هم در حق همان کودک و هم در حق پیشینیان و به حتم در حق زبان و فرهنگ خود می
کنند . همانطور که مشخص است مهم ترین شاخصه فرهنگ ، زبان
می باشد . زبان است که تاریخ ، اساطیر و در کل فرهنگ یک ملت را می سازد . از نظر
جامعه شناسی نیز زبان یک پدیده اجتماعی است و با رشد جامعه به سوی تکامل ، متحول
می شود. زبان جزو پدیده هایی است که با انسان می ماند و با انسان مضمحل می شود .
از این رو دانشمندان و جامعه شناسان ، برای جلوگیری از تهاجم فرهنگی بیگانه تکیه
بر زبان مادری و فرهنگ خودی و تقویت آن را راهکار مقابله می دانند . زبان ها گنجینه های
معنویت و انسانیت هستند و نه تنها پایمال کردن زبانی ، ظلمی به سخن گویان آن زبان
است ، بلکه در کل دشمنی با معنویت و فرهنگ
بشری است . دشمنی با یک زبان یا بی توجهی و یا سعی در نابود کردن آن چه عمدی و چه
سهوی ، زبان کشی محسوب می شود و یا به عبارتی ، فرهنگ زدایی از مردم به شمار می
رود و از بین بردن آن به واقع تلاش برای
از بین بردن نشانه های خداوندی و عصیان در مقابل اراده ی خداوند است . علاوه بر
این بی توجهی و یا محدودیت های زبانی ، اثرات سوء بی شماری در پی دارد . از جمله :
ترک تحصیل ، افت شدید درسی ، عدم تکامل نظام فکری و شخصیتی فرد ، ضعف بیان ، جدایی
عاطفی از مادر و خانواده ، بحران عاطفی و عملا حذف تدریجی از سطوح ممتاز جامعه و
... می شود . به نوشته دکتر
شریعتی،استعمارگران برای نابودی زبان مادری از دیالیکتیک سوردل استفاده کرده اند .
طبق این پدیده ، وقتی مادری فرزندش را می زند یا دعوا می کند ، فرزند ناراحت است و
برای اینکه از حمله مادر در امان بماند به خود مادر پناه می برد. این دیالیکتیک سوردل است که زبان و نژاد حاکم
برای اینکه قوم ، ملت و یا آدمی را تحت سلطه خویش قرار دهد ، تحقیرش می کند و به
قدری فرهنگش را ، زبانش ، مذهبش را ، آدابش را ، فکرش را ، شخصیتش را ، گذشته اش
را و همه چیزش را تحقیر می کند . و او برای اینکه از مسیر هایی که بوسیله آنها
تحقیر می شود فرار کند ، ناچار به دامان خود او پناه می برد(خود آگاهی و استعمار).
طبق نوشته های میلان کوندرا ، نخستین گام برای از میان برداشتن یک ملت پاک کردن
حافظه آن ملت است . باید کتاب هایش را فرهنگش را و زبانش را از میان برد و کسانی
را واداشت تا کتاب ها و تاریخ و زبان جدیدی را بدان ملت تحمیل کنند . بعد از مدت
زمانی این ملت آن چه هست و آنچه بوده است را فراموش می کند.(هویت،1998)کار کثیفی که
به وضوح در دوران پیش از انقلاب توسط رژیم پهلوی بر روی ملل غیر فارس انجام می شد
و روشن فکرانی همچون محمود افشار که سال ها در کشوری مثل سوئد تحصیل کرده و زندگی
مسالمت آمیز ملت این کشور را با چندین زبان رسمی به چشم دیده و محمد علی فروغی و
... به ابزار های این رژیم کثیف برای از بین بردن زبان های غیر فارس ، خصوصا زبان
ترکی و آسیمیلاسیون فرهنگی تبدیل شدند. اما با روی کار آمدن جمهوری اسلامی ، فضا برای
فعالیت در عرصه فرهنگی برای اقوام غیر فارس در مقایسه با رژیم قبلی باز تر شد. و
تا حدودی فرهنگ این ملل باز گردانده شد . اما امید آن می رود که با روی کار آمدن
دولت تدبیر و امید دکتر روحانی ، و وعده هایی که ایشان در تبلیغات انتخابی شان در
آذربایجان داده اند که مشمول ایجاد فرهنگستان زبان ترکی و تدریس این زبان می شد ،
عملی شده تا رسالتشان را به این ملت به جا بیاورند . منابع: ا.یئنی دیلچی لیک،ضمیمه مجله
وارلیق،نویسنده:پروفسوردکتر جواد هیئت،به کوشش:فاطمه میر حسن پور،2012 2.زبان وذهن،نوام چامسکی،ترجمه:کوروش
صفوی،انتشارات هرمس،چاپ ششم،سال1392صص48-47 3.باشلانغیج،نویسنده:پروفسور حمید نطقی، 4.خود آگاهی و استعمار،فصل استعمار،صص32-31 5.هویت،میلان کوندرا،ترجمه:دکتر پرویز همایون پور،سال انتشار1998